منم همون بهونه ی همیشگی
مزاحمم میدونم ،ولی خوب چیکار کنم
امروز هوات کردم ،برای دیدنت،
یار من کجایی
عزیزکم کجایی
نازنینم کجایی
دیشب تو خواب دیدمت
یعنی واقعا خودت بودی
میون اون همه گل ،رز،مریم،،،،،
خوش به حالت
عجب جایی بود ،
صبح که شد ،دیدم بازم خواب بودم ،هوای دلم گرفت
رفتم لب تراس دیدم هوا ابری شد گفتم خدایا تو دیگه چرا
دستم دراز کردم تو دلم گفتم ؛:ببار ببار ببار اگه بباری به کسی نمی گم به خاطر دل گرفته من باریدی
دستم دراز کردم اولین قطره بارون گرفتم
مالیدم به چشمام وسرمه چشم شد
لحظه ها سپری میشود واسمان هم چنان میبارید ،انگار دل اسمون هم پر بود
دلم بدتر گرفت
رفتم چشمام بستم زیر بارون ،بارون که هم چنان میبارید منم میباریدم چه لحظه ای بود
انگار از ته دلم داشتم فریاد میزدم ،حق حق میکردم
اشکم امد بونه هام خیس شدند
گفتم خداجونم گریه چقد خوب
لحظات سپری شد دلم هم چنان هوای یار کرده بود
اما اثری ازش نبود ،
رفتم تو اتاقم نشستم روی صندلی
دست من نبود چشمام اشک میبارید
یه لحظه به خودم امدم دیدم تو عالم رویا سرم روی پاهای یار
خدایا چی میبینم
این معشوق من
ای اشک های مزاحم ،چرا نمی زارید یارم ببینم ،اون همه چی من
بهم گفت ،چرا انقدر بی تابی میکنی
گفتم اخه تو میخوام
گفت ،صبر کن لحظه وصال نزدیک فقط صبر کن
گفت بیا بریم
کفتم کجا
گفت به ابدیت
گفتم اون جا کجاست
گفت ؛سرزمین عشاق
پاهام جون نداشت ،قلبم داشت از سینه بیرون میومد ،دستم گذاشتم روشت
وای خدا پاهام نای حرکت نداشت
ییارم گفت دست بهم بده کمکت میکنم ،ولی نمی دونم چرا دستم به دستش نمی رسید
لحظات خوبی بود
یه لحظه از خواب پریدم ،رفتم سراغ یکی بهش خوابم گفتم میدونی چی گفت
گفت سرزمین عشاق همون بهشت،انگار یارت میانجی گری کرده که زودتر بری پیشش.........
|